اگر یک بار دیگر می زیستم

ارسال شده توسط یکی از همکاران محترم و متفکر پایه پنجم


اگر یک بار دیگر می زیستم ، 


کمتر سخن می گفتم وبیشتر گوش می سپردم.

دوستانم را به شام دعوت می کردم ،

بی آنکه نگران لکه هایی که بر فرش 

افتاده یا مبل های رنگ و رفته ام باشم .

اگر یک بار دیگر می زیستم

(دوستت دارم های )های بیشتر و(مرا ببخش )های بیشتری می گفتم.

مهم تر از همه اگر بار دیگر زندگی میکردم،

هر لحظه ام را در چنگ می گرفتم و

به آن می نگریستم وآن را به راستی می دیدم.

هر لحظه ی آن را زندگی می کردم و

هر گز آن را باز پس نمی دادم.

بر سر چیزهای کوچک تا این حد برافروخته نمی شدم ، 

نگران آن نبودم که چه کسی مرا دوست دارد

وچه کسی بیشتر از من مال و منال دارد وبا دیگران چه می کند .

دوست من، بیا تا به انچه خدا به ما داده بیندیشیم .

بیا هر روز به آنچه برای بهبود جسم

و روان و روحیات خود انجام می دهیم ، بیندیشیم .

بیا باور کنیم زندگی کوتاه تر از آن است

که بگذاری از کنارت بگذرد.

زندگی تنها یک لحظه با ماست و آن گاه رفته است!