عوامل مؤثر بر نظام های آموزشی
نوشته شده توسط : سیامک اسدزاده
عوامل مؤثر بر نظام های آموزشیعواملی چند هستند كه بر ماهیت گسترش آموزش و پرورش كشورها اثر می نهند. در حال حاضر این عوامل در یك مملكت وجود داشته و از لحاظ موقعیت اجتماعی سرزمین مورد نظر، مستقل اند. عوامل مورد بحث جنبه جغرافیایی، اقتصادی، نژادی، فلسفی، زبان شناختی، اخلاقی و مذهبی دارند.
وانگهی، برخی از عوامل دیگر هم هستند كه بر پایه گرایش علمی فراگیر، استوارند. عوامل یاد شده از پیدایش دوره جدید تاریخ، بر آموزش و پرورش اثر نهاده و شامل عوامل جامعه گرایی، انسان گرایی، عاطفه گرایی و مردم سالاری هستند. در نوشته حاضر، ماهیت همه این عوامل گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است.
●عامل جغرافیایی
موقعیت جغرافیایی تأثیر اجتناب ناپذیری بر فرهنگ، تمدن و آموزش و پرورش هر ملتی دارد. كشورهای گوناگون جهان، از موقعیت های جغرافیایی متفاوتی برخوردارند. از همین رو، شیوه زندگی، تمدن، فرهنگ، نهادهای اجتماعی و نظام های اجتماعی آنها نیز گونا گون اند. شرایط اقلیمی كشور سردسیر با مملكت گرمسیر فرق دارد. بنابراین، سبك های زیستی و سازمان یابی جامعه دو نوع كشور، یكسان نیستند. یك كشور كشاورزی در نظام آموزشی اش، تعلیم كشاورزی را مورد تأكید قرار می دهد و یك مملكت صنعتی در سازماندهی برنامه آموزشی اش توجه خاصی به موضوعات فناوری مبذول می دارد. در یك كشور سردسیر، تعطیلات زمستانی طولانی است، اما برعكس در یك مملكت گرمسیر، تعطیلات تابستانی بیشتر است. ظاهراً، ساختار آموزشی هر كشوری تحت تأثیر موقعیت جغرافیایی آن است.
●عامل اقتصادی
نظام آموزشی یك كشور، ارتباط تنگاتنگی با شرایط اقتصادی آن دارد. معمولاً اهداف و برنامه های آموزشی، مطابق شرایط اقتصادی مملكت طرح ریزی می گردند. عقیده درباره نظام اقتصادی آن گونه كه طرف توجه كشوری است، به شهروندان القا می شود. مثلاً به موجب نظام اقتصادی سوسیالیستی، دولت، مالك تمام اموال است. از این رو در همان مرحله نخست آموزش، برداشت بچه ها این است كه كلیه اموال به حكومت تعلق دارد و همه باید از آن مراقبت كنند. در حالی كه در حكومت های مردم سالاری وضع به كلی متفاوت است. در این كشورها، مالكیت فردی به رسمیت شناخته می شود: بنابراین، در جهت رشد و پیشرفت نظام های آموزشی، عنایت فراوانی به حقوق افراد صورت می گیرد. به این سبب در چنین كشورهایی اجازه داده می شود كه برای بچه های وابسته به چند طبقه ثروتمند و درجه یك، «مدارس خصوصی» دایر شود . ظاهراً عامل اقتصادی، عنصر بسیار مؤثری به شمار رفته و در جریان بررسی آموزش و پرورش تطبیقی، جای خاصی را داراست.
●عامل نژادی
در برخی از كشورها، چند نژاد وجود دارند كه بر نظام آموزشی اش اثر می نهند و ممكن است نژادی كه خود را برتر از سایرین می انگارد، سعی كند بر آنها مسلط باشد. چنانچه این كوشش با موفقیت همراه بود، در این صورت می كوشد كه با گسترش نظام آموزشی ویژه ای، نظارت خود را بر آنها تحكیم بخشد. به عنوان مثال فرانسوی ها و انگلیسی ها مستعمراتشان را در آفریقا بنیاد نهادند. از آن جایی كه اینان «سفید پوست» بودند، معتقد بودند كه باید نسبت به اقوام آفریقایی برتری داشته باشند. بنابراین یك نوع نظام آموزشی مخصوصی ایجاد كردند تا نظارت خود را بر اقوام سیاه پوست تقویت كنند.
به این ترتیب، در آفریقای جنوبی، عامل نژادی، عنصر مؤثری در نظام آموزشی آن كشور شمرده می شود. همچنین طی حكمرانی انگلستان بر هندوستان، انگلیسی ها گونه ای نظام آموزشی پدید آوردند تا افراد ویژه ای را برای به كار انداختن دستگاه اداری خود تربیت كنند. در نتیجه، زبان انگلیسی، واسطه آموزش شد و نوع خاصی از برنامه درسی متداول گشت. احساس اینكه فرهنگ و تمدن آنان برتر از فرهنگ و تمدن هندی هاست، باعث تقویت اعمالشان گردید. نیازی به تأكید نیست كه در پژوهش مربوط به آموزش و پرورش تطبیقی، عامل نژادی اهمیت دارد.
●عوامل زبانشناختی
انسان باید زبان گروهی را كه در میانشان زاده شده است، فرا گیرد. فرهنگ و تمدن یك كشور توسط زبانش بیان می گردد؛ گرچه ویژگی های دیگری هم هستند كه بی تردید به فرهنگ و تمدن آن اشاره دارند. به هر حال، اهمیت زبان را نمی توان منكر شد. در نظام آموزشی یك كشور، زبان نقش بسزایی دارد. می دانیم كه اگر زبان مادری، واسطه تعلیم شود، معمولاً مردم از شخصیت ملی قوی و پابرجایی بهره مند می شوند و چنانچه این واسطه، زبان خارجی باشد، شخصیت ملی، ضعیف می گردد. درست است كه عوامل متعددی در ایجاد شخصیت ملی سهیم هستند، ولی واسطه آموزش، اهمیت خاص خود را در نظام آموزشی داراست. آن دسته از مشكلات آموزشی كشور كه وابسته به عناصر فرهنگی هستند، می توان بر مبنای عوامل زبانشناختی دریافت.اینك به برخی از عوامل دیگر كه احتمالاً تحت مقوله ای روحانی و معنوی قرار می گیرند، پی می بریم. این عوامل، اخلاقی و فلسفی اند.
طعامل فلسفی
نظام آموزشی یك كشور تحت نفوذ فلسفه آن است. فلسفه بر زندگی تأثیر می نهد، بنابراین نفوذش بر آموزش و پرورش كاملاً طبیعی است. به طور مثال، در یونان باستان، سقراط، افلاطون و ارسطو، نظام آموزشی كشور را بر مبنای فلسفه خاص زندگی استوار ساخته و اداره امور كشور را به فیلسوفان واگذار كردند. در چین امروز، نظام آموزشی به فلسفه كمونیستی متكی است. در هند باستان، نظام آموزشی «گوروكول» بر فلسفه زندگی «ودیك» مبتنی بود. به موجب مدارك به دست آمده در دیرها و صومعه ها، پایه و اساس نظام آموزشی عصر بودائیان را فلسفه بودا تشكیل می داد. انجمن های دیانانند آنگلوودیك وابسته به هندوستان نوین به آن گونه فلسفه زندگی متكی بود كه توسط «سوامی دایناند ساراسواتی» مطرح شد و ضمناً پاره ای مؤسسات، تابع فلسفه «سری آئوروبیندو» بودند. در هندوستان نوین بعضی افراد طرفدار نظام ویژه آموزش مبتنی بر فلسفه «سارووودایا» مربوط به «گاند هیجی» و «وینوبابیوهیو» هستند. بدین ترتیب در بررسی آموزش و پرورش تطبیقی، فلسفه، عامل بس ارزنده ای است.
●عامل اخلاقی
بعضی كشورها بر اصول اخلاقی و شماری به اصول مذهبی تأكید می ورزند.در یك كشور مردم سالار، رفتار اخلاقی هر شهروند، مورد تأكید خاصی قرار می گیرد، زیرا رفتار اخلاقی، روح مردم سالاری شمرده می شود. بدین نحو، در ممالك برخوردار از تشكیلات مردم سالارانه به رشد رفتار اخلاقی، به عنوان هدف آموزش و پرورش تأكید می شود، همانند: ژاپن، سوئیس، بریتانیا و هندوستان. بنابراین، عامل اخلاقی در بخش بررسی پیرامون آموزش و پرورش تطبیقی بسیار اهمیت دارد.●عامل مذهبی
تاریخ، نشانگر این حقیقت است كه هزاران نفر جان خود را بر سر مذهب نهاده اند. در یك مملكت مذهبی، ملت معمولاً محافظه كارند و از هر نوع تغییری در آداب و سنن قدیمی خود منزجرند. از همین رو در ساماندهی یك نظام آموزشی، ما باید خیلی مواظب احساسات مذهبی مردم باشیم. در یك كشور صنعتی بر اثر پیشرفت های علمی، معمولاً سنن باستانی شروع به فروپاشی كرده و بر طبق نیازهای زمان و جامعه، بازسازی می شوند. آموزش و پرورش باید در این نوسازی، نقش ویژه ای را ایفا كند؛ لیكن به خلاف این مورد، در یك مملكت كشاورزی، مردم محافظه كارند و با بدگمانی، شاهد هرگونه دگرگونی بوده و می خواهند سنت های مذهبی شان دست نخورده باقی بماند. در نتیجه، نظام آموزشی باید سازمان یابد. لازم به یادآوری نیست كه در هر نظام آموزشی احساسات مذهبی مردم باید مورد احترام واقع شود. لذا در پژوهش پیرامون آموزش و پرورش تطبیقی، عامل مذهبی را نمی توان نادیده گرفت. در واقع، بحث پیرامون اینكه چگونه علائق و وابستگی های مختلف مذهبی سبب پیدایش نظام های متفاوت آموزشی در كشورهای گوناگون می شوند، خیلی جالب است. اینك تعدادی از چنین عواملی را كه احتمالاً به منزله پیامدهای پیشرفت علمی جهان به نظر می رسند، درمی یابیم. عوامل مزبور جنبه جامعه گرایی، انسان گرایی، ملی گرایی و مردم سالاری دارد. تأثیر چنین عواملی در آموزش و پرورش از آغاز عصر جدید پدیدار شده است.
●عامل جامعه گرایی
امكان دارد اثر جامعه گرایی در جنبه های متفاوت زندگی امروزین احساس شود. جامعه گرایی، هسته اصلی عقاید افلاطون را تشكیل می داد. او از نظارت دولت بر تربیت و پرورش كودكان طرفداری می كرد. از این رو وی كاملاً جانبدار نظارت دولت بر گسترش آموزش و پرورش بود.
این نظریه زمانی به موقع خود، بر آموزش و پرورش یونان اثر گذاشت. «سر توماس مور» انگلیسی در كتاب خود تحت عنوان «آرمان شهر» از اصول جامعه گرایی كه با نظریات افلاطون منطبق بود، حمایت كرد. به باور او، دولت باید آموزش عمومی را سامان بخشد تا احتمالاً شهروندان، وظایف خویش را در مقابل دولت به انجام رسانند.
«روسو» نیز از انگاره جامعه گرایانه اجتماع پشتیبانی كرد. وی از آموزش جهانی تحت نظارت دولت جانبداری می كرد. در این زمینه، از «كودورست» هم می شود نام برد. او طرفدار تأمین امكانات همسان آموزش و پرورش برای تمام شهروندان بود. نویسندگانی مانند «سینت سیمون» (۱۸۲۵-۱۷۶۰)، «رابرت اوون» (۱۸۵۸-۱۷۷۱)، «چارلز فوریز» (۱۸۳۷-۱۷۷۲)، «اتین كابت» (۱۸۵۶-۱۷۷۸) و «لویس بلانك» (۱۸۸۲-۱۸۱۱) از دو دانشمند یادشده حمایت می كردند. جامعه گرایی نوین، از دیدگاه های ماركسیسم سرچشمه می گیرد. «ماركس» (۸۳-۱۸۱۸) ماده گرایی «هگل» را پایه فلسفه خویش قرار داد. «ماركس» مدعی بود كه شرایط اقتصادی یك مملكت بر مبنای فرآیند اجتماعی، سیاسی و معنوی اش استوار است. طبق اصول جامعه گرایی، هدف آموزش وپرورش، توسعه وسایل تولید در جهت رفاه دولت است. نمونه ای از این نوع جامعه گرایی را در چین و كره شمالی می توان یافت. در این گونه آموزش و پرورش، مذهب جایی ندارد. از این رو عامل جامعه گرایی، جایگاه مهمی را در توسعه آموزش و پرورش داراست. بنابراین اهمیت این عامل در مطالعه پیرامون آموزش و پرورش تطبیقی را نمی توان نادیده انگاشت.
●عامل انسان گرایی
تقریباً در پایان قرون وسطی، عقاید انسان گرایانه با این نظر گسترش یافت كه بشر را از خرافات كوركورانه رهایی بخشیده و زندگی اش را بر مبنای قواعد علمی بنیان نهد. هدف چنین روحیه ای، سرانجام این بود كه امكانات كامل را برای رشد فرد فراهم سازد. انسان گرایی، رفاه بشر را هدف اصلی خود قرار می دهد و مبنای سنجش همه چیز شمرده می شود. این عقیده در اروپا از آغاز نوزایی(رنسانس) ریشه گرفت و چنان عمیقانه در ذهن بشر نفوذ كرد كه در نهایت باعث جدایی كلیسا از حكومت گردید. طی سده های ۱۶ و۱۷ چند انسان گرا از ترویج بعضی از چنین نظریاتی در آموزش و پرورش چنان طرفداری كردند كه به تأثیر انسان گرایی بر نظام های آموزشی سرزمین های آنان می توان خیلی خوب پی برد. «كومنیوس» در تأكیدی كه بر حواس آموزی كرد، فقط نفوذ انسان گرایی را یادآور شد. در طول قرن هفدهم، اثر انسان گرایی بر آموزش و پرورش در فرانسه، زمانی مشاهده شد كه آموزش و پرورش از كلیسا جدا گشته و دولت مسئول تعلیم و تربیت شهروندانش گردید و به خاطر نفوذ انسان گرایی، شیوه های جدید آموزش مطرح شد. انگلستان، تأثیر آن را به شكل تغییراتی در برنامه درسی، احساس كرد. در كشورهای مختلف، درس هایی همچون جغرافی، ریاضیات و علوم را به طریقی شروع به تعلیم كردند تا در امور عملی زندگانی، مفید واقع شوند. اینك بذل توجه به ارتباط متقابل بین فلسفه و علم آ غاز شد. در ایالات متحده «تامس جفرسون» و «تامس پانی» از عرضه اصول انسان گرایی در نظام آموزشی پشتیبانی كردند. در خلال سومین دهه قرن حاضر، «جان دیویی» در آمریكا از ادغام اصول انسان گرایی در آموزش و پرورش طرفداری كرد. در عصر حاضر، تأثیر انسان گرایی را می شود در آموزش و پرورش به وضوح احساس نمود. امروزه صرفاً برنامه آموزشی و شیوه تعلیم نیكو را كه به رشد انسان كمك می كند، ملاحظه می كنیم. بنابراین، در می یابیم كه عامل انسانی بر آموزش و پرورش تاثیر می نهد و نمی توانیم در پژوهش پیرامون آموزش و پرورش تطبیقی نادیده اش بگیریم.
●عامل ملی گرایی
روح ملی گرایی به منظور تحكیم حس یكپارچگی در كشور به وجود می آید. این مسئله در هندوستان به ویژه بعد از ۱۹۴۷ مشهود است. در این كشور طبقات، ادیان و زبان های گوناگون وجود دارد. حوزه گرایی، بنیان واقعی زندگی ملی مان را تضعیف می كند. به رغم این تفاوت ها، توجه ما به وحدت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی كه در مملكت مان ذاتی است، جلب می شود تا روح ملی گرایی را در ما تقویت كند. بنابراین، در اهدافی كه نسبت به آموزش و پرورش و برنامه درسی داریم، عنایت ویژه ای به پیشرفت این حس یكپارچگی در كودكان جلب می شود. به هر حال، باید در نظر داشت كه روح ملی گرایی در یك مملكت ممكن است تنها زمانی مفید باشد كه نگرش بین المللی از یاد نرود، زیرا در این صورت شخص احتمالاً نارسایی های كشورش را نادیده می گیرد. سرانجام این تمایل قادر است كشور را ضعیف كند. نمونه های مربوط به هیتلر آلمانی و توجوی ژاپنی، مدارك گویایی بر این مدعا هستند. از قرار معلوم، عامل ملی گرایی بر نظام آموزش و پرورش و بررسی آن در آموزش و پرورش تطبیقی اهمیت دارد.
●عامل مردم سالاری
در حكومت های مردم سالاری، به دو مورد برخورد می كنیم؛ در برخی از آنها، تساوی سیاسی و در دیگری وحدت اجتماعی مورد تأكید است. در نخستین مورد، از ایالات متحده، انگلستان، فرانسه، هندوستان، ژاپن و... و در مورد دوم از چین و كره شمالی نام برده می شود. هر كشور به سبب نوع خاص سبك های مردم سالارانه از طرز خاص آموزش و پرورش حمایت كرده است. تفاوت های موجود كه در انگاره ها (الگوها)ی آموزشی یافت می شوند، به خاطر نظریات مختلف مردم سالارانه ای است كه در اهداف، سازمان ها و مطالب آموزشی كاملاً عیان می باشد. ضمن مطالعه آموزش و پرورش تطبیقی، باید متوجه این تفاوت ها باشیم تا عوامل عمده و زیر بنایی را به درستی دریابیم.
مترجم: ا. امیردیوانی
منبع: Comparative Education , S.Pchaube